عرفانی

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

تورا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

تو راه بندگی طی کن عزیزم من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا برخود

به اشکی یا صدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلودت را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را

بجو مارا تو خواهی یافت

که عاشق میشوی برمن و عاشق میشوم برتو

که وصل عاشق و معشوق هم

آهسته میگویم:خدایی عالمی دارد

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسب های خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن تکیه کن برمن

قسم ب روز هنگامی که عالم را بگبرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور

رهایت من نخواهم کرد

بخوان

بخوان مارا که میگوید که تو خواندن نمیدانی؟!

تو بگشا لب تو غیر ازما خدای دیگری داری؟!!

رها کن عیرمارا آشتی کن با خدای خود

تو غیرازما چه میجویی؟

تو با هرکس بجز باما چه میگوی؟

هزاران کهکشان و کوه و دریا را

و خورشیدئ گیلهو نورو هستی را

برای جلوه ی خود آفریدم من

ولی وقتی تو را من آفریدم

برخودم احسنت میگفتم

تویی زیباتر از خورشید زیبایم

تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا چیزی چون تورا کم داشت

نمیخوانی چرامارا؟

مگر آیا کسی با خدایش قهر میگردد؟!

هزاران توبه ات را گرچه بشگستی

ببینم من تورا از درگه ام راندم؟!

اگر در روزگار سختیت خواندی مرا

اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمیکردی

به رویت بنده ی من هیچ آوردم؟

که میترساندنت از من؟

رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود

این منم پروردگار مهربانت خالقت

اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را

با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکیم آیا عزیزم حاجی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد

به نجوایی صدایم کن

بدان آغوش من باز است

برای درک آغوشم شروع کن

یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش بامن

 


نوشته شده در چهارشنبه 92/5/23ساعت 11:6 صبح توسط حانیه یوسفی نظرات ( ) |


Design By : Pichak